روزهای زندگی من

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد

روزهای زندگی من

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد

تجربه های تازه!

تجربه های تازه!


چند ماهیه که منتقل شدم انگلیس, ابردین!

همه کارارو باید انگار از اول یاد بگیرم, تا الان دارم کج دار و مریض میرم جلو!

فک نمیکردم بعد چند ماه تنبلی بتونم, ولی فلن که داره میره آروم آروم!

به قول اینا Let's See!

آپدیت!

بالاخره گفتم یه اپدیتی کنم باد این همه مدت:
۱- خونه رو عوض کردیم و اومدیم دامون ساحلی
۲- ماشینمم عوض کردم
۳- عرفان داره ترانسفر میشه
۴- افشین و بابکم که رفتن
۵- یه جاب سخت زدم که پدرم در اومد و مجبور شدم برم تهران کلاینت میتینگ
۶- کلا اوضا بد نیس الان، میشه هندل کرد

7- یه سرم عید رفتیم ترکیه با دوستم

۸- همون عید یه جابم  تو دریای خزر انجام دادم























میوه درمانی!

من جدیدا به این نتیجه رسیدم که اگه میخوای سیگار کمتر بکشی، بزن تو کار میوه جات!
هر چی بیشتر میوه های مختلف و مصرف کنی، کمتر میشه سیگارت
واسه من که تو این ۲-۳ هفته خوب جواب داده

 میگی نه نگا کن!


یه آهنگه باحال ، یه کارتون باحالتر!

این آهنگش خیلی باحال بود، ابو ظبی که رفته بودم از یکی از دوستام گرفتم: 

Download: La gente Esta Muy Loca, What the F**K 


اینم یه کارتونه خیلی خنده داره ایرونیه که کلان ۵ دیقه میشه، ولی خیلی بامزس، اسمشم پالاگوسه :

Download: Palagoos-Cartoon




اردبیل !

بالاخره یه مرخصی گرفتمو چند روزی تو کیش موندمو بعدشم رفتم تهرانو یکی ۲ روزی موندمو ی سری کارآمو کردمو بدش یو تصمیم گرفتیم با عرفان بریم اردبیل 
عجب هوای باحالی دشت خدایش، خنک و سر حال
رفتیم یه هتلی بغل دریاچه شورابیل و بعدشم سرعین و کلا خوب بود.
از اونورم اومدم تهرانو بده یه روز رفتم گرگان که همینکه رسیدم این رئیس گور به گورم زنگ زد که برگرد بیا تهران که جاب داری! 
منم خلاصه ۴ روز ازش گرفتم و شنبه اومدم تهران و یکشنبه اهواز و بعدشم آوردنم بهرگان که یه شب موندمو امروزم اومدم دکله FD -۵ که الان استند بای هستم تا خدا چی بخواد!





بگیر بگیر

اینقد اتفاقات جالب واسم افتاد تو این روزای گذشته که اصلآ نمیدونم باید چطوری توجیهشون کنم.
یکی زد به ماشینم  از پشت، من از جلو زدم به جدول، آخریشم اینقد زشته که روم نمیشه بنویسمش!
اخریشم این بود که کارت بانکیم گم شد و ۵ میلیون ناقابل از حسابم کم شد، ولی به هر حال بعد ۲-۳ روز پلیس بازی پیداش کردم و پولمو پس گرفتم؛ اما قسمت زشتشو که حسابی فکرمو مشغول کردو نمیتونم بنویسم.


این کیشم که اینقد بگیر بگیر شده الان که نه میشه با ماشین گاز بدی، نه با خیاله راحت دور دور کنی، نه دور در جا بزنی، نه صدای ضبطتو بلند کنی!  کافیه یه کوچولو دست از پا خطا کنی، ماشین ۳ سوت پارکینگه!
به لباس پوشیدنت، به اینکه با دختر جائی باشی، به موی دخترا، به ماهواره،... خلاصه به همه تفریحا و زیبایها گیر میدن :)  

یکسال بعد

بالاخره ۱ سال گذشت از وقتی که رفتم کیش. 

کلی تغییرات به وجود اومد. 

خیلی از دوستام اومدن و رفتن و خیلی دوستای جدیدم اضافه شدن. 

یک گریدم این وسط گرفتم و ژنرال شدم! 

کلا ۱ سال گذشته سال جالب و پرهیجانی بود به نسبت. 

با عرفان (داش عرفان یلی) خونه‌ی کیان و اجاره کردیم و یه ماشینم خریدم و بد نگذشت خلاصه. 

 

تا ببینیم در ادامه٬ چرخ گردون چه بازیهایی در سر داره ...