-
تجربه های تازه!
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 10:13
تجربه های تازه! چند ماهیه که منتقل شدم انگلیس, ابردین! همه کارارو باید انگار از اول یاد بگیرم, تا الان دارم کج دار و مریض میرم جلو! فک نمیکردم بعد چند ماه تنبلی بتونم, ولی فلن که داره میره آروم آروم! به قول اینا Let's See!
-
آپدیت!
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 00:29
بالاخره گفتم یه اپدیتی کنم باد این همه مدت: ۱- خونه رو عوض کردیم و اومدیم دامون ساحلی ۲- ماشینمم عوض کردم ۳- عرفان داره ترانسفر میشه ۴- افشین و بابکم که رفتن ۵- یه جاب سخت زدم که پدرم در اومد و مجبور شدم برم تهران کلاینت میتینگ ۶- کلا اوضا بد نیس الان، میشه هندل کرد 7- یه سرم عید رفتیم ترکیه با دوست م ۸- همون عید یه...
-
میوه درمانی!
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 15:20
من جدیدا به این نتیجه رسیدم که اگه میخوای سیگار کمتر بکشی، بزن تو کار میوه جات! هر چی بیشتر میوه های مختلف و مصرف کنی، کمتر میشه سیگارت واسه من که تو این ۲-۳ هفته خوب جواب داده میگی نه نگا کن!
-
یه آهنگه باحال ، یه کارتون باحالتر!
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 09:37
این آهنگش خیلی باحال بود، ابو ظبی که رفته بودم از یکی از دوستام گرفتم: Download: La gente Esta Muy Loca, What the F**K اینم یه کارتونه خیلی خنده داره ایرونیه که کلان ۵ دیقه میشه، ولی خیلی بامزس، اسمشم پالاگوسه : Download: Palagoos-Cartoon
-
اردبیل !
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 00:45
بالاخره یه مرخصی گرفتمو چند روزی تو کیش موندمو بعدشم رفتم تهرانو یکی ۲ روزی موندمو ی سری کارآمو کردمو بدش یو تصمیم گرفتیم با عرفان بریم اردبیل عجب هوای باحالی دشت خدایش، خنک و سر حال رفتیم یه هتلی بغل دریاچه شورابیل و بعدشم سرعین و کلا خوب بود. از اونورم اومدم تهرانو بده یه روز رفتم گرگان که همینکه رسیدم این رئیس گور...
-
بگیر بگیر
شنبه 25 تیرماه سال 1390 18:16
اینقد اتفاقات جالب واسم افتاد تو این روزای گذشته که اصلآ نمیدونم باید چطوری توجیهشون کنم. یکی زد به ماشینم از پشت، من از جلو زدم به جدول، آخریشم اینقد زشته که روم نمیشه بنویسمش! اخریشم این بود که کارت بانکیم گم شد و ۵ میلیون ناقابل از حسابم کم شد، ولی به هر حال بعد ۲-۳ روز پلیس بازی پیداش کردم و پولمو پس گرفتم؛ اما...
-
یکسال بعد
شنبه 11 دیماه سال 1389 03:05
بالاخره ۱ سال گذشت از وقتی که رفتم کیش. کلی تغییرات به وجود اومد. خیلی از دوستام اومدن و رفتن و خیلی دوستای جدیدم اضافه شدن. یک گریدم این وسط گرفتم و ژنرال شدم! کلا ۱ سال گذشته سال جالب و پرهیجانی بود به نسبت. با عرفان (داش عرفان یلی) خونهی کیان و اجاره کردیم و یه ماشینم خریدم و بد نگذشت خلاصه. تا ببینیم در ادامه٬...
-
کیش!
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 15:44
یه تغییر جدیدم دوباره به وجود آمد و من ترنسفر شدم کیش! اینجا جابامون همه دریاس و تنوعش واسه من که ۴ ساله خشکی بودم خوبه کیشم که به هر حال جزیره تر و تمیریه٬ فقط تابستونا گرمه که من دیگه عادت کردم به گرما و اینکه چون کوچیکه زود تکراری میشه که حالا خوشبختانه دوستام خیلیاشون اینجا هستن و خوش میگذره
-
۵ مرحله زندگی!
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 17:05
اینم ۵ مرحلهی زندگیه ماها!! مراحل شیرخوارگی ، نوجوانی ، دوران دانشجویی ، بزرگسالی و سالمندی. به نظرم که خیلیاش درست و جالبه یه خورده هم غمانگیز البته
-
سرعت
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 19:27
اینم از تابستون اهواز که همشو اینجا موندم و این مدلیشم به هر حال تجربه کردم و از خوب و بدش گذشتم٬ الانم که وسطشم اما جالبه که به هر حال زندگی آدم و هل میده و جلو میبره. هم تو کارات هم تو روابطتت. شخصیت خود آدم (اینکه چقدر با خودت روراستی و کنار اومدی و خودتو هدفاتو شناختی و چقدر روشون محکمیو تا کی میخوای بازی دربیاری...
-
کاشان
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 21:27
الان کاشانم! ۷-۸ روزی میشه که اومدم اینجا یه جابی واسه این کلاینت تایلندی بزنم. اولین باره اومدم کاشان (فکر کنم!)٬ شهر آرومی معلوم میشه٬ خونههای قدیمی با بافت کاهگلی پر٬ نسبتا سرسبز٬ همه در و دیوار تبلیغ گلاب و این چیزاس٬به نظر شهر مذهبی میاد. یه سرم ابیانه و قمصر رفتیم که جالب بودن٬ ابیانه معماریه جالبی داره و سرسبز...
-
تازهها
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 12:40
از اونجا که دیگه نزدیک عیده و منم دارم اینجا جا میفتم٬ گفتم یه حالیم به صفحه خودم بدم. الان بالاخره ترنسفر شدم به خاک پاک ایران. دوباره برگشتم اهواز و یاد خاطرههای دانشجوییم افتادم. اینجا رلکس تر از عمانه٬ کار کردنم توش راحتتره٬ امکاناتشم خوبه٬ چاها هم استاندارد خوبی دارن و اصلا تنوع شهریش و آب و هواییش خیلی جالبه....
-
اینم آخرش!
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 17:50
بالاخره وقت تسویهحساب من رسید. الان اومدم مسقط تا با عمان و فهود بعد ۳ سال خداحافظی کنم. ۳ سال پر خاطره تلخ و شیرین. کلی تجربهی تازه٬ دوستای جدید٬ تغییر٬ زبونای مختلف٬ چهرههای جورواجور و الانم خداحافظ. تو این مدت تغییرات زیادی دیدم و تغییرات زیادیم کردم. هر کدوم این تغییرا هم یه گوشهای از چیزایی که آدم باید تو...
-
تغییر!
جمعه 17 آبانماه سال 1387 14:42
همونطور که حدس میزدم این سری فصل تغییراته٬ که همش یه جورایی به هم ربط داره. تغییرات کاری٬ زندگی٬ آدمای دور و برم٬ فضا و چهرهها. من تغییرات خیلی دیدم اما این دفه دارم جدیتر روشون فکر میکنم. فکر میکنم الان وقت اینه که برگردم یه خورده گذشتمو بررسی کنم. الان اسکاتلندم٬ تا یه ماه دیگه برمیگردم لوکیشن٬ ببینم چی میشه.
-
بدون شرح!
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 00:40
بعد یه چیزی حدود ۲ هفته دوبی موندن و یه هفته هم ایران پیش دوستان و خونواده٬ همین ۴شنبه برگشتم سر کارم. الان باید برای یه جاب آماده کنم اما اصلا حوصله کار ندارم! نمیدونم چم شده٬ اما هر چی هست یه تغییره٬ امیدوارم خوب باشه
-
دوباره سفر
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 00:55
بالاخره بعد از اومدن به فهود و انجام کارای گریدم و چند تا جاب سیح رولو آخرم ۱۲ روز ۳ تا چاه تو اکسی با این تیم خوب کویل تیوبینگ که جاب خوبیم بود و گذروندن ۷ هفته٬ دوباره سفر! سفر هندم که فعلا عقب افتاد تا ببینم سری بعد چی میشه. الان فعلا اومدم دوبی٬ چند روز دیکه هم میام خاک پاک ایران٬ چند روزم اونجا بگذرونم ببینم چی...
-
مرخصی جنگی!
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 11:58
بالاخره بعد ۴ هفته موندن تو فهود و کار٬ یهو رییسم گفت که میتونی یه هفته بری مرخصی. منم جنگی زنگ زدم به بخش مسافرت و بلیط گرفتم. شانس من دوستم هم ایران بود و ما هم از فرصت کم من استفاده کردیم و اول خواستیم بریم ترکیه که بلیط گیر نیاوردیم٬ بعد تصمیم گرفتیم بریم شمال و طرفای اردبیل. از مسیر آمل رفتیم٬ تله کابین نمک...
-
خوش باش!
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 00:29
شاعر میگه: خوش باش و دمی به شادمانی گذران .... (بقیشو یادم رفت!) بدون شرح
-
گوناگونی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 17:15
الان که فکر میکنم میبینم اگه میخوای روحیتو یه خورده تازه کنی٬ یکی از راهای خوبش سفر کردنه. آدمای جدید٬ دوستای جدید٬ محیط جدید٬ هوای متفاوت٬ چهره های غیر تکراری! حالا اگه سفرت مجردی باشه که حال و هوای خودشو داره سری پیش که کارم تموم شد (بعد ۱۰ هفته)٬ یه سفر از پیش تعیین نشده رفتم تایلند٬ که خیلی خوش گذشت. بعد که برگشتم...
-
آماده باش!
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 09:46
الان روز سومه که تو این دکل Nabors موندم که اینارو از گیر در بیاریم٬ ولی چون چاهشون فوران کرده و فشارسنجشونم از کار افتاده٬ نمیدونن چقدر فشار دارن و در نتیجه ما آمادهباشیم تا اینا وسایل پسایلشون از خارج برسه و بعدش یه غلطی براشون بکنیم. ولی خداییش دکلشون خیلی پیشرفتس! ۵۰۰۰ متر تا حالا حفاری کردن٬ همه امکاناتشونم...
-
بالاخره اومد!
جمعه 14 دیماه سال 1386 10:02
در ادامه ماجراهای قبلی ویزام٬ ویزای عمانم هم که قرار بود تمدید بشه بالاخره بعد ۱ ماه خونه نشستن و خراب شدن رو سر ادریس بیچاره و هر روز تماس با مسقط و ... اومد !!! وقتی پس از یک ماه دوری از سرزمینم! به آغوش دوستانی برگشتم که دلم برای بعضیاشون خیلی تنگ شده بود٬ برای بعضیاشون یه ذره٬ برای بعضیاشونم اصلا!٬جالب بود که...
-
هوس سفر
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 11:39
یه بار خواستیم همینجوری سرمونو بندازیم پایین بریم یه جایی سفر٬ به واحد مسافرت و بلیطمون گفتم یه بلیط تایلند بنویسه برام٬ گفت ایرانی هستی ویزا میخوای (هیج جای دیگه نمیخواد) گفتم خیله خوب سنگاپور٬ گفت ایرانی هستی ویزا میخوای! گفتم پس کجا میتونم برم؟ گفت ترکیه . بعدش زود گفت آها! راستی یه جزیره هم هست تو اقیانوس هند(...
-
آروم
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 17:58
بعد از تموم کردن ۲ تا چاه تو الخویر جاب پرفو٬ ۲ روز مسقط برای ویزای یو-اس !(بیشتر خوشگذرونی)٬الان منتظرم که فردا برم یه چاه دیگه٬ یه ریگ مهم (۵۴) اینم عکس روز:
-
خونه دوم
جمعه 26 مردادماه سال 1386 19:42
بالاخره مرخصی منم تموم شد و پس از دیدن خونواده و مادربزرگ محترم و رفتن به یه سفر شمال و بعدشم دیدن ادریس و احمد و یه کوچولو هم ستایش تو تهران٬ دوباره رفتم فرودگاه و هادی آقا رو اونجا دیدم و دبی و چند ساعت علاف و بعد مسقط و دیدن محمد رضا و معرفی خونواده دوستش و دیدن آقا و خانوم بهارلویی و دخترشون و گذروندن یه شب دیگه...
-
من زندم !
جمعه 25 خردادماه سال 1386 19:38
قابل توجه دوستان عزیز. بعد از توفان عمان٬ من هنوز زندهام! طوریمم نشد
-
شانس
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 13:07
کم کم دارم به این فکر میکنم که اگه یهو چند تا اتفاق پشت سر هم تو زندگیت بیفته که یه جورایی بتونه آیندتو بالا پایین کنه باید دست از کارات بکشیو بشینی فکر کنی که چرا داره اینجوری میشه و باید چیو تو خودت اصلاح کنی٬ یعنی در واقع وقت اینه که یه چیزیتو عوض کنی. باید وقت گذاشتو فکر کرد. گاهی این اتفاقات پشت سر هم به یه حدی...
-
خوش گذشت
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 09:16
دیشب یه مهمونی گرفته بودن تو فهود٬ تقریبا همه بودن. ایرونیا هم تقریبا همه بودیم. خیلی هم خوابم میومد. چون دیشبش نخوابیده بودم خیلی٬ امروزم دارم میرم ۲ تا چاه لاگ بگیرم ولی کلا خوش گذشت
-
آدم شناسی
یکشنبه 5 فروردینماه سال 1386 11:39
من یه اشتباهی کردم تو یه جابی که بماند. دیروز مدیرم (مصری)بهم گفت بیا اینو تو نشست عمومی پرزنت کن. گفتم این مورد تکنیکاله٬ ارتباطی به اپراتورا یا بقیه کارمندا نداره. گفت نه فقط سریع اسلایدارو مرور کن که بگیم این پرزنتیشن انجام شده. همین که شروع کردم اون یکی مدیر دیگه (فلسطینی) یهو شروع کرد سوال پرسیدن و چرا اینجوری...
-
بالا و پایین !
شنبه 26 اسفندماه سال 1385 19:24
عجب بالا و پایین داره دنیا ! (بدون شرح) نمیدونم کی قراره بیام مرخصی. تا اطلاع ثانوی (عاشقی تعطیله دیگه !) سال نو همه از راه دور مبارک
-
کباب!
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 19:00
اینقد تو فرک ۱ آماده باش(استندبای) وایسادیم که آخر به اپراتورام گفتم بیاین بریم یه جایی. با مسعود و فهم رفتیم یه شهر نزدیک که اسمش ادم بود. گوشت و سیخ و ذغال و ... خریدیم اولای شب رفتیم تو همون بیابونای اطراف کمپ آتیش روشن کردیم و کباب و خلاصه کلی چرت و پرت گفتیم و غیبت کردیم و کلی خوش گذشت. چه خوبه آدم همیشه اینجوری...