روزهای زندگی من
هی فلانی! زندگی شاید همین باشدروزهای زندگی من
هی فلانی! زندگی شاید همین باشدبدون شرح!
بعد یه چیزی حدود ۲ هفته دوبی موندن و یه هفته هم ایران پیش دوستان و خونواده٬ همین ۴شنبه برگشتم سر کارم.
الان باید برای یه جاب آماده کنم اما اصلا حوصله کار ندارم!
نمیدونم چم شده٬ اما هر چی هست یه تغییره٬ امیدوارم خوب باشه
دوباره سفر
بالاخره بعد از اومدن به فهود و انجام کارای گریدم و چند تا جاب سیح رولو آخرم ۱۲ روز ۳ تا چاه تو اکسی با این تیم خوب کویل تیوبینگ که جاب خوبیم بود و گذروندن ۷ هفته٬ دوباره سفر!
سفر هندم که فعلا عقب افتاد تا ببینم سری بعد چی میشه. الان فعلا اومدم دوبی٬ چند روز دیکه هم میام خاک پاک ایران٬ چند روزم اونجا بگذرونم ببینم چی میشه 
احتمالا یه سفر شمال برم این سری٬ تا چی پیش بیاد ...
میخوام برم دریا کنار ...
مرخصی جنگی!
بالاخره بعد ۴ هفته موندن تو فهود و کار٬ یهو رییسم گفت که میتونی یه هفته بری مرخصی.
منم جنگی زنگ زدم به بخش مسافرت و بلیط گرفتم.
شانس من دوستم هم ایران بود و ما هم از فرصت کم من استفاده کردیم و اول خواستیم بریم ترکیه که بلیط گیر نیاوردیم٬ بعد تصمیم گرفتیم بریم شمال و طرفای اردبیل.
از مسیر آمل رفتیم٬ تله کابین نمک آبرود٬ بعد شب رامسر خوابیدیم٬ یه شبم اردبیل.
۲ بارم پلیس به خاطر سرعت جریممون کرد!
اما کلا به نظر من تو ایران٬ تازه با وجود تمام محدودیتاش٬ خیلی میشه خوش گذروند.
خیلی جاهای قشنگ و جاذبه های توریستی و چیزای دیدنی داره.
اما خب٬ اینکه کی پایه ی سفرت باشه هم خیلی مهمه 
راستی٬ هر کی مجله ی National Geographic شماره ی آگوستو گیر آورد حتما یه نگاهی بندازه بهش که خیلی جالبه.
کلی راجع به تمدن ایران باستان تعریف کرده.
گوناگونی
الان که فکر میکنم میبینم اگه میخوای روحیتو یه خورده تازه کنی٬ یکی از راهای خوبش سفر کردنه.
آدمای جدید٬ دوستای جدید٬ محیط جدید٬ هوای متفاوت٬ چهره های غیر تکراری!
حالا اگه سفرت مجردی باشه که حال و هوای خودشو داره 
سری پیش که کارم تموم شد (بعد ۱۰ هفته)٬ یه سفر از پیش تعیین نشده رفتم تایلند٬ که خیلی خوش گذشت.
بعد که برگشتم سر کار و ۶ هفته کار (که واقعا سرمون خیلی شلوغ بود این دفه)٬ الان اومدم یه دوره برای یه سری دستگاهای جدید. هوا اینجا عااااالیه و خیلی هم سرسبز.
خلاصه بعد از کار تو شن گرم کویر٬ یهو اومدم یه جای سرسبز با هوای بهاری و چهره های جدید!
بعدشم ۳-۲ هفته مرخصی دارم
آماده باش!
الان روز سومه که تو این دکل Nabors موندم که اینارو از گیر در بیاریم٬ ولی چون چاهشون فوران کرده و فشارسنجشونم از کار افتاده٬ نمیدونن چقدر فشار دارن و در نتیجه ما آماده‌باشیم تا اینا وسایل پسایلشون از خارج برسه و بعدش یه غلطی براشون بکنیم.
ولی خداییش دکلشون خیلی پیشرفتس! ۵۰۰۰ متر تا حالا حفاری کردن٬ همه امکاناتشونم های‌تک! آدماشم خیلی فهمیده و منطقین.
ولی من هر لحظه آمادم که صدای آژیر و بشنومو در برم٬ آخه احتمال فوران دوباره چاه هست.
الان میخوایم با اپراتورام بریم این دورو اطراف یه چرخی بزنیم.هوا عالیه ! اینجا مرز بین عمان و اماراته و کوههای خیلی قشنگی داره که دیروز یه مقدار رفتیم کوهنوردی.
از اینجا اگه بخوام با مرکزمون تماس بگیرم باید کد تماس خارج بگیرم ۰۰۹۶۸ .......
بالاخره اومد!
در ادامه ماجراهای قبلی ویزام٬ ویزای عمانم هم که قرار بود تمدید بشه بالاخره بعد ۱ ماه خونه نشستن و خراب شدن رو سر ادریس بیچاره و هر روز تماس با مسقط و ... اومد !!!
وقتی پس از یک ماه دوری از سرزمینم! به آغوش دوستانی برگشتم که دلم برای بعضیاشون خیلی تنگ شده بود٬ برای بعضیاشون یه ذره٬ برای بعضیاشونم اصلا!٬جالب بود که بیشترشون دلیل دیر دادن ویزامو کارای رئیس جمهور محترممون می‌دونستن 
ولی نکتش اینجاس که اگه زیاد یه جایی بمونیو کار نکنی٬ دوباره برگشتن به محیط کار یه خورده سخت میشه 
